- واهی کردن
- سست کردن سست کردن: (... چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آنرا واهی نتوانست کرد)
معنی واهی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روانه کردن عازم کردن
روانه کردن، به راه انداختن
باد دادن خرمن
سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
ظاهر کردن، آشکار کردن
تطهیر
حیله گری مکر کردن
روا کردن روان ساختن معمولداشتن متداولکردن
خوشیدن خوش گشتن، آگاهاندن فهماندن فهمانیدن
پنهان کردن سر پشت دیواری و سپس بیرون کردن سر و گفتن دالی برای خندانیدن کودکان
(در زبان کودکان) راه رفتن
فاسد کردن افساد، نابود کردن
خوشحالی کردن استبشار
صاف کردن تصفیه
سخن شنیده را بازگفتن
آشکار کردن، نمایان ساختن
شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
کمک کردن، توانستن، مدارا کردن، تقویت کردن
بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
آشکار کردن نمایان ساختن، پتا کنیدن آشکار کردن
در آب فرو رفتن به طلب مروارید مرجان و غیره، تامل کردن در چیزی تفکر کردن
ونی کردن نیست کردن از میان بردن نابود کردن نیست کردن از میان بردن
در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
پرویشیدن کیار کردن تنبلی کردن: (گر چه بیرون ز رونق نتوان خورد در طلب کاهلی نباید کرد) (گلستان)، سستی کردن ناتوان بودن
استشهاد، گواه گرفتن
کشتن هلاک کردن: اگر ماری و کژ دمی بود طبعش بصحراش چو ن مار کردندماری. (عسجدی. لفا اق. 526)
سرمایه ساختن، فراهم آوردن سرمایه، مایه ساختن
واکندن
آگاهاندن مطلع کردن آگاه کردن مستحضرساختن: (گفت والله آمدم من بارها تاتراواقف کنم زین کارها) (مثنوی)
روشن کردن آشکار کردن هویدا کرد، ثابت کردن
سخن شنیده را باز گفتن تکرار کرد نسخنی را: (بطور مسلم این زن حرفهای او را پیش هوویش واگو میکرد)
واجب قراردان لازم کردن بایسته کردن، لازم بودن ضرور بودن: (... پس اکنون بدین آیه واجب کند که کشتگان احد نیم چندان بدر بودند)، سزاوار بودن: (از خرد واجب نکند اندرین روزگار فترت که ما یکجا، جمع باشیم) یا واجب کردن رای. حکم کردن اندیشه و تصمیم: (و یکی را که رای واجب کند بر اثر فرستاه میشود تا آن کارها بواجبی قرار گیرد)
سرکشی کردن تفتیش کردن، ممیزی کردن